چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:8 عصر
بـه دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون قیامت و سرنوشت مؤمنان وکافران بود, در اینجا بحث گویائى پیرامون قرآن مجید و نبوت بیان مى کند, تا بحث ((نبوت )) و ((معاد)) مکمل یکدیگر باشند.
نخست مى فرماید: ((سوگند به آنچه مى بینید))! (فلا اقسم بمـا تبصرون ).
(آیه )ـ ((و آنچه نمى بینید)) (ومـا لاتبصرون ).
این دو تعبیر سراسر عالم ((شهود)) و ((غیب )) را شامل مى شود.
(آیـه )ـ سپس در این آیه به ذکر نتیجه و جواب این سوگند بزرگ و بى نظیرپرداخته , مى فرماید: ((که این قرآن گفتار رسول بزرگوارى است )) (انه لقول رسول کریم ).
مـنـظور از ((رسول )) در اینجا بدون شک پیغمبر گرامى اسلام (ص ) است نه جبرئیل و مى دانیم آنچه را رسول مى آورد گفتار فرستنده اوست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و گفته شاعرى نیست , اما کمتر ایمان مى آورید))(ومـا هو بقول شـاعر قلیلا مـا تؤمنون ).
(آیه )ـ ((و نه گفته کاهنى , هرچند کمتر متذکر مى شوید)) (ولا بقول کـاهن قلیلا مـا تذکرون ).
در حقیقت دو آیه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است که مشرکان و مخالفان به پیامبر(ص ) مى دادند, گـاه مـى گـفـتند: او شاعر است و این آیات شعر اوست , و گاه مى گفتند: او کاهن است و اینها کهانت .
((شـعـر)) مـعـمـولا زائیده تخیلات , و بیانگر احساسات برافروخته , و هیجانات عاطفى است , و به همین دلیل فراز و نشیب و افت و خیز فراوان دارد در حالى که قرآن در عین زیبائى و جذابى کاملا مـسـتـدل و مـنطقى , و محتوائى عقلانى دارد, و اگرپیشگوئیهائى از آینده کرده این پیشگوئیها اساس قرآن را تشکیل نمى دهد, تازه برخلاف خبرهاى کاهنان همه قرین واقعیت بوده .
(آیـه )ـ و در ایـن آیـه بـه عنوان تاکید با صراحت مى گوید: ((کلامى است که از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است )) (تنزیل من رب العـالمین ).
بـنابراین قرآن نه شعر است و نه کهانت , نه ساخته فکر پیامبر اسلام (ص ) و نه گفته جبرئیل , بلکه سخن خداست که به وسیله پیک وحى بر قلب پاک پیامبر نازل شده .
(آیه )ـ.
(آیه )ـ ((ما او را با قدرت مى گرفتیم )) (لا خذنـا منه بالیمین ).
(آیه )ـ ((سپس رگ قلبش را قطع مى کردیم ))! (ثم لقطعنـا منه الوتین ).
(آیه )ـ ((و هیچ کس از شما نمى توانست از (مجازات ) او مانع شود)) و از اوحمایت کند (فمـا منکم من احد عنه حـاجزین ).
(آیه )ـ در این آیه باز هم براى تاکید و یادآورى مى فرماید: ((و آن (قرآن )تذکرى براى پرهیزکاران است )) (وانه لتذکرة للمتقین ).
بـراى آنها که آماده اند خود را از گناه پاک کنند و راه حق را بپویند, براى آنها که جستجوگرند و طـالـب حـقـیـقـت , و کسانى که این حد از تقوا را ندارند مسلمانمى توانند از تعلیمات قرآن بهره گیرند.
تاثیر عمیق و فوق العاده اى که قرآن از این نظر دارد خود نشانه دیگرى ازحقانیت آن است .
(آیه )ـ سپس مى گوید: ((و ما مى دانیم که بعضى از شما (آن را) تکذیب مى کنید)) (وانا لنعلم ان منکم مکذبین ).
امـا وجـود تـکذیب کننده لجوج هرگز دلیل بر عدم حقانیت آن نخواهد بود,چرا که پرهیزکاران و طالبان حقیقت از آن متذکر مى شوند, نشانه هاى حق را در آن مى بینند و در راه خدا گام مى نهند .
(آیه )ـ در این آیه مى افزاید: ((و آن مایه حسرت کافران است )) (وانه لحسرة على الکـافرین ).
امـروز آن را تـکـذیب مى کنند, ولى فردا که ((یوم الظهور)) و ((یوم البروز)) و درعین حال ((یوم الـحـسـرة )) اسـت مى فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت وعناد از دست داده اند, و چه عذابهاى دردناکى را براى خود خریده اند.
(آیـه )ـ و بـراى ایـن که کسى تصور نکند که شک و تردید, یا تکذیب منکران به خاطر ابهام مفاهیم قرآن است , در این آیه اضافه مى کند: ((و آن (قرآن )یقین خالص است )) (وانه لحق الیقین ).
یـعـنى , قرآن یقینى است خالص , و یا به تعبیر دیگر ((یقین )) داراى مراحل مختلفى است : گاه از دلـیـل عقلى حاصل مى شود, مثل این که دودى را از دور مشاهده مى کنیم و از آن , یقین به وجود آتش حاصل مى شود, در حالى که آتش را ندیده ایم ,این را ((علم الیقین )) گویند.
گاه نزدیکتر مى رویم و شعله هاى آتش را با چشم مى بینیم , در اینجا یقین محکمتر مى شود, و آن را ((عین الیقین )) مى نامند.
گـاه از این هم نزدیکتر مى رویم و در مجاورت آتش قرار مى گیریم , و سوزش آن را با دست خود لمس مى کنیم , مسلما این مرحله بالاترى از یقین است که آن را((حق الیقین )) مى نامند.
آیـه فـوق مـى گـویـد قـرآن در چـنین مرحله اى از یقین است , و با این حال کوردلان آن را انکار مى کنند!.
(آیه )ـ و سرانجام در آخرین آیه مى فرماید: ((حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى ))! و او را از هرگونه عیب و نقص منزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
قـابل توجه این که مضمون این آیه و آیه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نیز آمده است , با ایـن تفاوت که در اینجا سخن از قرآن مجید است و توصیف آن به ((حق الیقین )) اما در پایان سوره ((واقعه )) سخن از گروههاى مختلف نیکوکاران وبدکاران در قیامت است .
((پایان سوره حاقه )).
به هرحال این سوره داراى چهار بخش است :.
بخش اول از عذاب سریع کسى سخن مى گوید که بعضى از گفته هاى پیامبر(ص ) را انکار کرد, و گفت : اگر این سخن حق است عذابى بر من نازل شود ونازل شد (آیه 1 تا 3).
در بـخـش دوم بـسـیارى از خصوصیات قیامت و مقدمات آن و حالات کفار درآن روز آمده است (آیات 4 تا 18).
بخش سوم این سوره بیانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نیک و بد است که او را بهشتى یا دوزخى مى کند (آیات 19 تا 34).
بـخـش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشرکان و منکران , و بار دیگربه مساله رستاخیز بر مى گردد و سوره را پایان مى دهد.
بدیهى است آنچه انسان را مشمول این همه ثواب عظیم مى کند تلاوتى است که با عقیده و ایمان , و سپس با عمل همراه باشد, نه این که سوره را بخواند و هیچ انعکاسى در روح و فکر و عملش نداشته باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ شـان نـزول : هـنگامى که رسول خدا(ص ) على (ع ) را در روز غدیرخم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? هرکس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى اوست .
چـیـزى نـگـذشـت کـه این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد ((نعمان بن حارث فهرى ))خدمت پـیـامبر(ص ) آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم , سپس دستور به جهادو حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه ایـنـهـا را نـیـز پـذیرفتیم , اما با اینها راضى نشدى تا این که این جوان على (ع ) را به جانشینى خود مـنـصـوب کردى , و گفتى : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟!.
پیامبر(ص ) فرمود: ((قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خداست )).
((نـعمان )) روى برگرداند در حالى که مى گفت : ((خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو, سنگى از آسمان بر ما بباران ))!.
ایـنـجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت , همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت .
تفسیر:.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: این عذاب ((مخصوص کافران است و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند)) (للکــافرین لیس له دافع ).
(آیه )ـ و در این آیه به کسى که این عذاب از ناحیه اوست اشاره کرده ,مى گوید: ((از سوى خداوند ذى المعارج )) خداوندى که فرشتگانش بر آسمانها صعودو عروج مى کنند (من اللّه ذى المعــارج ).
از آنجا که خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مى روند, خداوند به ((ذى المعارج )) توصیف شده است .
آرى ! ایـن فـرشـتـگانند که ماموریت عذاب کافران و مجرمان دارند, و همانهابودند که بر ابراهیم خلیل (ع ) نازل شدند, و به او خبر دادند که ما مامور نابودى قوم لوط هستیم .
(آیه )ـ.
مسلما منظور از ((عروج فرشتگان )) عروج جسمانى نیست , بلکه عروج روحانى است یعنى , آنها به مـقـام قـرب خـدا مـى شتابند, و در آن روز که روزقیامت است آماده گرفتن فرمان , و اجراى آن مى باشند.
منظور از ((روح )) در اینجا همان ((روح الامین )) بزرگ فرشتگان است که درسوره ((قدر)) نیز به او اشاره شده است .
و اما تعبیر به ((پنجاه هزار سال )) از این نظر است که آن روز بر حسب سالهاى دنیا تااین حد ادامه پـیـدا مـى کـنـد, و بـا آنـچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مى نماید منافاتى ندارد, زیرا همان گونه که درروایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است , و هر موقف به اندازه یک هزارسال طول مى کشد.
(آیـه )ـ در این آیه پیغمبراکرم (ص ) را مخاطب ساخته , مى فرماید: ((پس صبر جمیل پیشه کن )) و در برابر استهزا و تکذیب و آزار آنها شکیبا باش (فاصبرصبرا جمیلا ).
((صـبـر جـمـیل )) به معنى شکیبائى زیبا و قابل توجه است , و آن صبر واستقامتى است که تداوم داشـتـه باشد, یاس و نومیدى به آن راه نیابد, و توام بابیتابى و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد, و در غیر این صورت جمیل نیست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((زیرا آنها آن روز را دور مى بینند)) (انهم یرونه بعیدا).
(آیه )ـ ((و ما آن را نزدیک مى بینیم )) (ونریه قریبا).
آنـهـا اصـلا بـاور نمى کنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق رابرسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود, آن هم در روزى که پنجاه هزارسال به طول مى انجامد, ولى آنها در حقیقت خدا را نشناخته اند و در قدرت او شک و تردید دارند.
(آیـه )ـ در ایـنجا بحثهاى گذشته درباره قیامت با شرح و توضیح بیشترى ادامه یافته , مى فرماید: ((همان روز که آسمان همچون فلز گداخته مى شود)) (یوم تکون السمـا کالمهل ).
(آیه )ـ ((و کوهها مانند پشم رنگین متلاشى خواهد بود)) (وتکون الجبـال کالعهن ).
آرى ! در آن روز آسـمـانـها از هم متلاشى و ذوب مى شود, و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تـنـدبـادى در فـضا پراکنده مى گردد, همچون پشمى که تندبادآن را با خود ببرد و چون کوهها رنـگـهاى مختلفى دارند تشبیه به پشمهاى رنگین شده اند, و بعد از این ویرانى , جهانى نوین ایجاد مى گردد, و انسانها حیات نوین خود را از سر مى گیرند.
(آیـه )ـ هـنـگـامـى که رستاخیز در آن جهان نو برپا مى شود آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعـمـال وحـشـتناک است که همه در فکر خویشند,احدى به دیگرى نمى پردازد ((و هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمى گیرد))(ولا یسئل حمیم حمیما).
(آیـه )ـ نـه ایـن کـه دوسـتـان صمیمى خود را در آنجا نشناسند, بلکه مخصوصا ((آنها را نشانشان مى دهند)) ولى هرکس گرفتار کار خویشتن است (یبصرونهم ).
مساله این است که هول و وحشت بیش از آن است که بتواند به دیگرى بیندیشد.
و در ادامـه هـمین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک مى افزاید: وضع چنان است که ((گنهکار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند))(یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه ).
(آیه )ـ نه تنها فرزندانش بلکه دوست دارد ((همسر و برادرش را)) بدهد(وصـاحبته واخیه ).
(آیه )ـ ((و قبیله اش را که همیشه از او حمایت مى کرد)) (وفصیلته التى تؤویه ).
(آیه )ـ بلکه ((همه مردم روى زمین را تا مایه نجاتش شوند)) (ومن فى الا رض جمیعا ثم ینجیه ).
آرى ! به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان مى خواهدعزیزترین عزیزان را ـکه در چهار گروه در اینجا خلاصه شده اند و حتى همه مردم روى زمین راـ براى نجات خود فدا کند.
(آیه )ـ ولى در جواب همه این تمناها و آرزوها مى فرماید: ((هرگز چنین نیست )) که با اینها بتوان نجات یافت (کلا ).
آرى ((شـعـلـه هـاى سوزان آتش است )) (انهـا لظى ) پیوسته زبانه مى کشد, و هرچیز را در کنار و مسیر خود مى یابد مى سوزاند.
(آیه )ـ ((دست و پا و پوست سر را مى کند و با خود مى برد))! (نزاعة للشوى ).
(آیـه )ـ سپس به کسانى اشاره مى کند که طعمه چنان آتشى هستند,مى فرماید: ((و کسانى را که بـه فـرمـان خـدا پـشـت کردند (و از اطاعت او روى گردان شدند) صدا مى زند)) و به سوى خود مى خواند (تدعوا من ادبر وتولى ).
(آیه )ـ و آنها که ((اموال را جمع و ذخیره کردند)) و در راه خدا انفاق نکردند (وجمع فاوعى ).
نخست مى فرماید: ((سوگند به آنچه مى بینید))! (فلا اقسم بمـا تبصرون ).
(آیه )ـ ((و آنچه نمى بینید)) (ومـا لاتبصرون ).
این دو تعبیر سراسر عالم ((شهود)) و ((غیب )) را شامل مى شود.
(آیـه )ـ سپس در این آیه به ذکر نتیجه و جواب این سوگند بزرگ و بى نظیرپرداخته , مى فرماید: ((که این قرآن گفتار رسول بزرگوارى است )) (انه لقول رسول کریم ).
مـنـظور از ((رسول )) در اینجا بدون شک پیغمبر گرامى اسلام (ص ) است نه جبرئیل و مى دانیم آنچه را رسول مى آورد گفتار فرستنده اوست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و گفته شاعرى نیست , اما کمتر ایمان مى آورید))(ومـا هو بقول شـاعر قلیلا مـا تؤمنون ).
(آیه )ـ ((و نه گفته کاهنى , هرچند کمتر متذکر مى شوید)) (ولا بقول کـاهن قلیلا مـا تذکرون ).
در حقیقت دو آیه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است که مشرکان و مخالفان به پیامبر(ص ) مى دادند, گـاه مـى گـفـتند: او شاعر است و این آیات شعر اوست , و گاه مى گفتند: او کاهن است و اینها کهانت .
((شـعـر)) مـعـمـولا زائیده تخیلات , و بیانگر احساسات برافروخته , و هیجانات عاطفى است , و به همین دلیل فراز و نشیب و افت و خیز فراوان دارد در حالى که قرآن در عین زیبائى و جذابى کاملا مـسـتـدل و مـنطقى , و محتوائى عقلانى دارد, و اگرپیشگوئیهائى از آینده کرده این پیشگوئیها اساس قرآن را تشکیل نمى دهد, تازه برخلاف خبرهاى کاهنان همه قرین واقعیت بوده .
(آیـه )ـ و در ایـن آیـه بـه عنوان تاکید با صراحت مى گوید: ((کلامى است که از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است )) (تنزیل من رب العـالمین ).
بـنابراین قرآن نه شعر است و نه کهانت , نه ساخته فکر پیامبر اسلام (ص ) و نه گفته جبرئیل , بلکه سخن خداست که به وسیله پیک وحى بر قلب پاک پیامبر نازل شده .
(آیه )ـ.
اگر او دروغ بر ما مى بست مهلتش نمى دادیم !.
در ادامـه بحثهاى مربوط به قرآن , در اینجا به ذکر دلیل روشنى بر اصالت آن پرداخته , مى فرماید: ((اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست )) (ولو تقول علینـا بعض الا قـاویل ).(آیه )ـ ((ما او را با قدرت مى گرفتیم )) (لا خذنـا منه بالیمین ).
(آیه )ـ ((سپس رگ قلبش را قطع مى کردیم ))! (ثم لقطعنـا منه الوتین ).
(آیه )ـ ((و هیچ کس از شما نمى توانست از (مجازات ) او مانع شود)) و از اوحمایت کند (فمـا منکم من احد عنه حـاجزین ).
(آیه )ـ در این آیه باز هم براى تاکید و یادآورى مى فرماید: ((و آن (قرآن )تذکرى براى پرهیزکاران است )) (وانه لتذکرة للمتقین ).
بـراى آنها که آماده اند خود را از گناه پاک کنند و راه حق را بپویند, براى آنها که جستجوگرند و طـالـب حـقـیـقـت , و کسانى که این حد از تقوا را ندارند مسلمانمى توانند از تعلیمات قرآن بهره گیرند.
تاثیر عمیق و فوق العاده اى که قرآن از این نظر دارد خود نشانه دیگرى ازحقانیت آن است .
(آیه )ـ سپس مى گوید: ((و ما مى دانیم که بعضى از شما (آن را) تکذیب مى کنید)) (وانا لنعلم ان منکم مکذبین ).
امـا وجـود تـکذیب کننده لجوج هرگز دلیل بر عدم حقانیت آن نخواهد بود,چرا که پرهیزکاران و طالبان حقیقت از آن متذکر مى شوند, نشانه هاى حق را در آن مى بینند و در راه خدا گام مى نهند .
(آیه )ـ در این آیه مى افزاید: ((و آن مایه حسرت کافران است )) (وانه لحسرة على الکـافرین ).
امـروز آن را تـکـذیب مى کنند, ولى فردا که ((یوم الظهور)) و ((یوم البروز)) و درعین حال ((یوم الـحـسـرة )) اسـت مى فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت وعناد از دست داده اند, و چه عذابهاى دردناکى را براى خود خریده اند.
(آیـه )ـ و بـراى ایـن که کسى تصور نکند که شک و تردید, یا تکذیب منکران به خاطر ابهام مفاهیم قرآن است , در این آیه اضافه مى کند: ((و آن (قرآن )یقین خالص است )) (وانه لحق الیقین ).
یـعـنى , قرآن یقینى است خالص , و یا به تعبیر دیگر ((یقین )) داراى مراحل مختلفى است : گاه از دلـیـل عقلى حاصل مى شود, مثل این که دودى را از دور مشاهده مى کنیم و از آن , یقین به وجود آتش حاصل مى شود, در حالى که آتش را ندیده ایم ,این را ((علم الیقین )) گویند.
گاه نزدیکتر مى رویم و شعله هاى آتش را با چشم مى بینیم , در اینجا یقین محکمتر مى شود, و آن را ((عین الیقین )) مى نامند.
گـاه از این هم نزدیکتر مى رویم و در مجاورت آتش قرار مى گیریم , و سوزش آن را با دست خود لمس مى کنیم , مسلما این مرحله بالاترى از یقین است که آن را((حق الیقین )) مى نامند.
آیـه فـوق مـى گـویـد قـرآن در چـنین مرحله اى از یقین است , و با این حال کوردلان آن را انکار مى کنند!.
(آیه )ـ و سرانجام در آخرین آیه مى فرماید: ((حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى ))! و او را از هرگونه عیب و نقص منزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
قـابل توجه این که مضمون این آیه و آیه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نیز آمده است , با ایـن تفاوت که در اینجا سخن از قرآن مجید است و توصیف آن به ((حق الیقین )) اما در پایان سوره ((واقعه )) سخن از گروههاى مختلف نیکوکاران وبدکاران در قیامت است .
((پایان سوره حاقه )).
سوره معارج [70].
این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 44 آیه است .محتواى سوره :.
مـعروف در میان مفسران این است که سوره ((معارج )) از سوره هاى مکى است ولى بعضى از آیات آن در مـدیـنـه نـازل شده و دلیل بر آن روایات زیادى است که درتفسیر این آیات به خواست خدا خواهد آمد.به هرحال این سوره داراى چهار بخش است :.
بخش اول از عذاب سریع کسى سخن مى گوید که بعضى از گفته هاى پیامبر(ص ) را انکار کرد, و گفت : اگر این سخن حق است عذابى بر من نازل شود ونازل شد (آیه 1 تا 3).
در بـخـش دوم بـسـیارى از خصوصیات قیامت و مقدمات آن و حالات کفار درآن روز آمده است (آیات 4 تا 18).
بخش سوم این سوره بیانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نیک و بد است که او را بهشتى یا دوزخى مى کند (آیات 19 تا 34).
بـخـش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشرکان و منکران , و بار دیگربه مساله رستاخیز بر مى گردد و سوره را پایان مى دهد.
فضیلت تلاوت سوره :.
در حـدیـثى از پیغمبر(ص ) مى خوانیم : ((کسى که سوره ((سال ســائل )) را بخواندخداوند ثواب کـسـانـى را بـه او مـى دهد که امانات و عهد و پیمان خود را حفظمى کنند و کسانى که مواظب و مراقب نمازهاى خویشند)).بدیهى است آنچه انسان را مشمول این همه ثواب عظیم مى کند تلاوتى است که با عقیده و ایمان , و سپس با عمل همراه باشد, نه این که سوره را بخواند و هیچ انعکاسى در روح و فکر و عملش نداشته باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ شـان نـزول : هـنگامى که رسول خدا(ص ) على (ع ) را در روز غدیرخم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? هرکس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى اوست .
چـیـزى نـگـذشـت کـه این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد ((نعمان بن حارث فهرى ))خدمت پـیـامبر(ص ) آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم , سپس دستور به جهادو حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه ایـنـهـا را نـیـز پـذیرفتیم , اما با اینها راضى نشدى تا این که این جوان على (ع ) را به جانشینى خود مـنـصـوب کردى , و گفتى : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟!.
پیامبر(ص ) فرمود: ((قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خداست )).
((نـعمان )) روى برگرداند در حالى که مى گفت : ((خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو, سنگى از آسمان بر ما بباران ))!.
ایـنـجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت , همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت .
تفسیر:.
عذاب فورى :.
سـوره مـعـارج از ایـنجا آغاز مى شود که مى فرماید: ((تقاضاکننده اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد)) (سال ســائل بعذاب واقع ).(آیه )ـ سپس مى افزاید: این عذاب ((مخصوص کافران است و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند)) (للکــافرین لیس له دافع ).
(آیه )ـ و در این آیه به کسى که این عذاب از ناحیه اوست اشاره کرده ,مى گوید: ((از سوى خداوند ذى المعارج )) خداوندى که فرشتگانش بر آسمانها صعودو عروج مى کنند (من اللّه ذى المعــارج ).
از آنجا که خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مى روند, خداوند به ((ذى المعارج )) توصیف شده است .
آرى ! ایـن فـرشـتـگانند که ماموریت عذاب کافران و مجرمان دارند, و همانهابودند که بر ابراهیم خلیل (ع ) نازل شدند, و به او خبر دادند که ما مامور نابودى قوم لوط هستیم .
(آیه )ـ.
روزى به اندازه پنجاه هزار سال !.
بـعـد از ذکـر داسـتـان عذاب دنیوى کسى که تقاضاى عذاب الهى کرده بود واردبحثهاى معاد و عذابهاى اخروى مجرمان در آن روز مى شود, نخست مى فرماید:((فرشتگان و روح [ فرشته مقرب خـداونـد] به سوى او عروج مى کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است )) (تعرج الملا ئکة والروح الیه فى یوم کـان مقداره خمسین الف سنة ).مسلما منظور از ((عروج فرشتگان )) عروج جسمانى نیست , بلکه عروج روحانى است یعنى , آنها به مـقـام قـرب خـدا مـى شتابند, و در آن روز که روزقیامت است آماده گرفتن فرمان , و اجراى آن مى باشند.
منظور از ((روح )) در اینجا همان ((روح الامین )) بزرگ فرشتگان است که درسوره ((قدر)) نیز به او اشاره شده است .
و اما تعبیر به ((پنجاه هزار سال )) از این نظر است که آن روز بر حسب سالهاى دنیا تااین حد ادامه پـیـدا مـى کـنـد, و بـا آنـچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مى نماید منافاتى ندارد, زیرا همان گونه که درروایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است , و هر موقف به اندازه یک هزارسال طول مى کشد.
(آیـه )ـ در این آیه پیغمبراکرم (ص ) را مخاطب ساخته , مى فرماید: ((پس صبر جمیل پیشه کن )) و در برابر استهزا و تکذیب و آزار آنها شکیبا باش (فاصبرصبرا جمیلا ).
((صـبـر جـمـیل )) به معنى شکیبائى زیبا و قابل توجه است , و آن صبر واستقامتى است که تداوم داشـتـه باشد, یاس و نومیدى به آن راه نیابد, و توام بابیتابى و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد, و در غیر این صورت جمیل نیست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((زیرا آنها آن روز را دور مى بینند)) (انهم یرونه بعیدا).
(آیه )ـ ((و ما آن را نزدیک مى بینیم )) (ونریه قریبا).
آنـهـا اصـلا بـاور نمى کنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق رابرسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود, آن هم در روزى که پنجاه هزارسال به طول مى انجامد, ولى آنها در حقیقت خدا را نشناخته اند و در قدرت او شک و تردید دارند.
(آیـه )ـ در ایـنجا بحثهاى گذشته درباره قیامت با شرح و توضیح بیشترى ادامه یافته , مى فرماید: ((همان روز که آسمان همچون فلز گداخته مى شود)) (یوم تکون السمـا کالمهل ).
(آیه )ـ ((و کوهها مانند پشم رنگین متلاشى خواهد بود)) (وتکون الجبـال کالعهن ).
آرى ! در آن روز آسـمـانـها از هم متلاشى و ذوب مى شود, و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تـنـدبـادى در فـضا پراکنده مى گردد, همچون پشمى که تندبادآن را با خود ببرد و چون کوهها رنـگـهاى مختلفى دارند تشبیه به پشمهاى رنگین شده اند, و بعد از این ویرانى , جهانى نوین ایجاد مى گردد, و انسانها حیات نوین خود را از سر مى گیرند.
(آیـه )ـ هـنـگـامـى که رستاخیز در آن جهان نو برپا مى شود آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعـمـال وحـشـتناک است که همه در فکر خویشند,احدى به دیگرى نمى پردازد ((و هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمى گیرد))(ولا یسئل حمیم حمیما).
(آیـه )ـ نـه ایـن کـه دوسـتـان صمیمى خود را در آنجا نشناسند, بلکه مخصوصا ((آنها را نشانشان مى دهند)) ولى هرکس گرفتار کار خویشتن است (یبصرونهم ).
مساله این است که هول و وحشت بیش از آن است که بتواند به دیگرى بیندیشد.
و در ادامـه هـمین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک مى افزاید: وضع چنان است که ((گنهکار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند))(یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه ).
(آیه )ـ نه تنها فرزندانش بلکه دوست دارد ((همسر و برادرش را)) بدهد(وصـاحبته واخیه ).
(آیه )ـ ((و قبیله اش را که همیشه از او حمایت مى کرد)) (وفصیلته التى تؤویه ).
(آیه )ـ بلکه ((همه مردم روى زمین را تا مایه نجاتش شوند)) (ومن فى الا رض جمیعا ثم ینجیه ).
آرى ! به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان مى خواهدعزیزترین عزیزان را ـکه در چهار گروه در اینجا خلاصه شده اند و حتى همه مردم روى زمین راـ براى نجات خود فدا کند.
(آیه )ـ ولى در جواب همه این تمناها و آرزوها مى فرماید: ((هرگز چنین نیست )) که با اینها بتوان نجات یافت (کلا ).
آرى ((شـعـلـه هـاى سوزان آتش است )) (انهـا لظى ) پیوسته زبانه مى کشد, و هرچیز را در کنار و مسیر خود مى یابد مى سوزاند.
(آیه )ـ ((دست و پا و پوست سر را مى کند و با خود مى برد))! (نزاعة للشوى ).
(آیـه )ـ سپس به کسانى اشاره مى کند که طعمه چنان آتشى هستند,مى فرماید: ((و کسانى را که بـه فـرمـان خـدا پـشـت کردند (و از اطاعت او روى گردان شدند) صدا مى زند)) و به سوى خود مى خواند (تدعوا من ادبر وتولى ).
(آیه )ـ و آنها که ((اموال را جمع و ذخیره کردند)) و در راه خدا انفاق نکردند (وجمع فاوعى ).
نوشته شده توسط آیین2 | نظرات دیگران [ نظر]